۱۳۸۸ خرداد ۱۴, پنجشنبه


زاهدان پر خشم و خون: این اول کار است؟!
وقتی که در ایران ولایت مطلقه، فاطمه «مصدر تشیُّع و اُمّ الأئمه» مُعرفی، و قاتلش (مُسبب مرگش) رسما «عُمر فاروق» تبلیغ می شود؟! و حتی یک روز تعطیلی نیز جهت «لعنت ونفرین» بدان اختصاص می یابد؟!
وقتی که فیروز ابولؤلؤ (قاتل خلیفۀ دوم مسلمین) «حضرت و بابا شجاع الدین» می گردد و مَقبرۀ خیالی اش «زیارتگاه تشیع حاکم» می شود؟!
وقتی که تمام ارض ایران «کربلا» میگردد و همۀ ایام ایران «عاشورا» میشود؟!
وقتی که امثال بیژن جارچی (مهدی دانشمند) و بل همۀ مُبلغان مذهبی نظام ولایت مُطلقه علنا و با صوت و صورت اهل سنت را لعنت و نفرین می کنند و آنها را «حرام زاده» اعلام می دارند؟!
وقتی که در ایران استبداد زده جز شیعۀ ولایت فقیهی کسی نمی تواند «سمت و موقعیتی» داشته باشد؟!
وقتی که «مراسمات اهل سنت» حتی در مناطق سُنی نشین هم ممنوع و وجود مساجد آنها در مرکز حُکمرانی (تهران) ناممکن و حتی در توضیح المسائل های صفوی و تبلیغات مذهبی حاکم «بیگانه» اعلام می شوند؟!
وقتی که «ادبیات اقوام و جوامع مذهبی» رو به انقراض می رود و مذهبی «بجز صفویت» و قومی «بجز فارس – جهت اهداف استبدادی» به رسمیت شناخته نمی شود؟!
و شاید از همه مهمتر: وقتی که «بیشتر مردم ایران» و خاصتا اقوام ایران و جوامع مذهبی آن «زیر خط فقـر» و زیر سلطۀ استبداد مطلقه قــرار می گیرند، و در سایۀ نظام ولایت مطلقه، ایران به «ملک شخصی رؤسای استبداد» و مــردمان آن به گداهای نظام استبدادی تبدیل می شوند؟!
و وقتی که ایرانِ ولایت مطلقه در «فساد و فحشاء و تبعیض» غوطه ور می گردد و کسی هم مَجال فعالیتی جهت تغییر این وضع بسیار فاسد نمی یابد؟!
و……
بدیهی می نماید که کار به جاهای باریکی بکشد و همه چیز بهم بخورد و هر چیزی روی بدهد، و «روزهای خونین زاهدان» جزو حوادث عادی این روند «پر خصومت و پر فساد» و غرق در حِقد و عداوت است.
اما باید دانست که این «وضع خطـــرناک» که نظام ولایت مطلقه با چراغ سبز استعمارگران غربی برای ایران و ایرانیان ترسیم کرده و هر روز بدتر می شود «روزهای تاریک تری» را پیش پای مردم ایران قرار می دهد، و نظام ولایت مطلقه روزهای پر مصیبتی را برای «جوامع قومی و مذهبی ایران» و برای همۀ اطــراف ایرانی تدارک دیده است، بنحــوی که مردم ایران نتوانند جز «وضع استبدادی و ویران» را ببینند، وضعی که استعمارگران غربی نیز در سراسر جهان اسلام پشت سر آن قرار دارند. و افسوس که مردمان ما نیز لیاقت آن را پیدا نکرده اند که بر طرحهای استبدادی و استعماری غلبه کنند، و از وضع استبــدادی – استعماری بسوی «آزادی و مردمسالاری و کثرت گرایی» حـرکت نمایند.
بدیهی است که این مردمان سرگردان و استبداد زده «فــاقد رهبـریت» گردیده و بیشترشان به هیچ «حزب و سازمان و شخصیتی» هیچ پیوند و رابطه ای ندارند، و بصورت مُنفرد و مُتفرق «طعمۀ استبداد و استعمار» گشته اند. و در حالی که مردم ایران بسوی «جنگهای قومی و مذهبی» سوق داده می شوند و آشکارا «آتش بیار این معرکه» نظام ولایت مطلقه و استعمارگران غربی هستند، وضع مملکت شان چنین است

هیچ نظری موجود نیست: